و هنر هیچگاه قلب مرا به سخره نگرفت.
هیچگاه تنهایم نگذاشت. در سکوت و عقل کنار من بود،
و هر زمان، هر زمان-دیر یا زود- حضور من را پذیرا شد.
برایم با عشق چای ریخت و نگذاشت هیچ سرمایی در من نفوذ کند.
چه معشوقی از آن بهتر میتوان یافت؟ در نهایت مهر، بی توقع و زیبا...
باشد که لایق باشم....
باز عزیزیم ، من و تو وَ او
جمع همه ، تشنه وَ آب و سبو
آمده وقتِ هنرِ انتخاب
دست شود از همه ی خلق رو
رایِ خلایق شده از نو عزیز
باز به چشمانِ همه هست سو
آمده اند تا بروند عدّه ای
باز عبور از گذرِ گفتگو
فصلِ جدیدی شده آغاز باز
گفته به شوخی سخنی بذله گو
رای بگیرندو ، خداحافظی
کرده دعاگوئی ما ، مو بمو .کوتوال خنداناحمد یزدانیkootevallekhandan.blogspot.com
بیا دستی برسون اسفاد و آباد کنیمبیا با همت خود از قُدما یاد کنیممسجد و حوض و شجر بخشیدندبیا بر پا همه سازه های اجداد کنیمبا همه بی سر و سامانی اوضاع بیا بستیزم ز جوانان گره آزاد کنیمگل امید بکاریم به دل قشر جوان و جوانان وطن طالب اسفاد کنیم کسب و کاری بزنیم حجره و یا دکانیبیا احیا هنرِ حاجیِ قناد کنیمیا علی گوی که با یاری و همکاری تومیشه اسفاد مونو بهزِ فرحزاد کنیمسربلندیش بخواهیم چو سرو کُهنشکه ببالیم
باران توطئه ها بر ثمر نشست
در کُنجِ فقر پدر با پسر نشست
فاسد شدند گروهی از حاکمان
زخم زبان مدّعیان هم به بر نشست
مدیون تک تکِ افراد میهنند
خوردند و رفته بدامان دشمنند
بدنام و مفتضح و خرابی همیشگی
آوارگان غربت و همخواب ماتمند
چپ یا که راست یکی بوده در نظر
دزدیده اندو فراهم شد این خطر
شاید که چشمه شود بسته با دو بیل
سیلاب را نبود چاره ای دگر
میگویم از غم مردم که عالی اند
در وقت جشن و عزا مثل قالی اند
هرکس که آمده پا روی شانه هاست
همواره دست
احساس کردم که مطلب "برنامه نویسی را از کجا آغاز کنم؟" به کمی بررسی بیشتر نیاز دارد، لذا تصمیم به بازنویسی این مطلب گرفتم.
لازم است قبل از هر چیز بگویم که من صرفا نظرات خودم را به جهت کمک به برنامه نویسان تازهوارد مطرح می کنم. در این مطلب به بررسی و راهنمایی برنامه نویسان تازهوارد می پردازیم تا علاقه مندان به این هنرِ فنی در رایانه راه خود را بیابند.
بسیاری از دوستان و اطرافیان من می پرسند که برنامه نویسی چیست و باید از کجا شروع کنیم. در واقع
احساس کردم که مطلب "برنامه نویسی را از کجا آغاز کنم؟" به کمی بررسی بیشتر نیاز دارد، لذا تصمیم به بازنویسی این مطلب گرفتم.
لازم است قبل از هر چیز بگویم که من صرفا نظرات خودم را به جهت کمک به برنامه نویسان تازهوارد مطرح می کنم. در این مطلب به بررسی و راهنمایی برنامه نویسان تازهوارد می پردازیم تا علاقه مندان به این هنرِ فنی در رایانه راه خود را بیابند.
بسیاری از دوستان و اطرافیان من می پرسند که برنامه نویسی چیست و باید از کجا شروع کنیم. در واقع
متن آهنگ جیره فرزان و بامداد
شکل میگیره هنرِ خیابونی
با یه صدا که میخواد منفجر شه باز رو بیت
اومدی پُر کنی قلکتو قانونی
بعدِ سال ها فهمیدی یه معترضِ خواب بودی
اگه به هیپ هاپ مثِ مخدر نگاه کنی
یه متاع نابه که تو ازش پاک موندی
زیر زمین آتیش کدست ما مشغولِ عبادت
اومدیم بزرگترین شعله رو به پا کنیم
ادامه مطلب
ای دوست زمن بردلِ بیمار،چه گفتی؟
ازماتمِ این عشق گهربار، چه گفتی؟
گفتی همه را؟راست وخدایی، که نگفتی!
زین قلبِ پرازدردِ ستمکار ،چه گفتی؟
آن لحظه ی دیدارکه ازسوی تو آمد
هرگز نروداز دلِ بیزار، چه گفتی؟
آیینه نشستم، همه ازخیرگذشتم
ماهیچ خودت،از هنرِ مار،چه گفتی؟
گفتا که چو مُردم تونیا بر سرِقبرم
گفتا که توگفتی! ببری عار ،چه گفتی؟
دیدارقیامت شدو از هم چو بُریدیم
خوش باش،دوصد بار،به یکبار ،چه گفتی؟
گویم که چو مُردم تو بیا بر سرِقبرم
آغوش گشا،غ
#هنر_ظریف_بیخیالی ؛ توی ترجمه البته کمی ادب خرج شده؛ ترجمه درستش اینه: «هنرِ ظریفِ به ...خمم» یا «هنر ظریفِ به قوزکِ پا گرفتن»خیلی جاها تعریفش رو شنیده بودم... ولی نمیدونستم که چیه توش! یعنی فکر میکردم یه نویسندهای از جنس بوکوفسکی، نشسته و از بیهودگی دنیا حرف زده؛ که بابا اینقدر سخت نگیرین، شل کنید و لذت ببرید. .ولی کتاب، فلسفیتر و آموزشیتر از این حرفهاست. من خودم فقط با خوندنِ فصل اول کلاً نگاهم به کتاب عوض شد و دیدم نه، چقدر نگاه فل
کنسرت دیشب با من بخوان علی رضا قربانی حکایت لحظه های خوب برای گوش هایمان، چشمهایمان و قلب های مان و فریادمان بود و به عنوان یک فمنیست از تک خوانی خواننده زن لذت بردم و خوب میدانم موسیقی این خاک انحصاراً در اختیار مردان است و این ممنوعیت صدای زن، سلیقه ای بر پایه استدلال عرفی، فرهنگی، دینی بعد از استیلای انقلاب اسلامی است. در کشوری که بهائی به موجودیت زن داده نمی شود و زن جنس دومی ارائه دهنده خدمات است، هنر او هم سرکوب می گردد.
ابژه ای که از
اون پست مدیریت تو محل کار رو که براتون نوشتم، باعث شد یکم بیشتر به خودم و رفتارام دقت کنم. دقت کردم دیدم من گرچه مفهوم کار گروهی و مسئول و مدیر گروه رو میفهمم، گرچه میدونم وقتی مقام بالاترت چیزی میگه، هرچقدرم مخالفی و این مخالفت رو توضیح میدی، ولی حق سرپیچی نداری، اما «چشم» گفتن رو بلد نیستم. یه جورایی انگار به غرورم برمیخوره به کسی بگم «چشم» (مخصوصا اگر طرف مقابل خانم نباشه). میگفتم «باشه» یا «بله» یا «همین الان» یا به هرحال کلمات
رشته های تحصیلی دانشگاه های جمهوری چک
جمهوری چک یک کشور چند بعدی است. این کشورِ نسبتاً تازه مستقل شده با تکیه بر فرهنگ و هنرِ غنی و عمیق خود، تقریباً در تمام ابعاد پیشرفتهای محسوسی داشته است. از پیشرفت در صنعت و علوم پزشکی گرفته تا پیشرفت در بالا بردن سطح کیفیت زندگی. از این میان، یکی از پیشرفتهای قابل ستایش جمهوری چک، پیشرفت در بالا بردن سطح کیفی آموزش عالی و تربیت دانشجو در اکثر رشتههای معتبر در سطح بین المللی است. به طوری که امروزه رش
این من هستم. تموم اتفاق ها و انتخاب های زندگیم به اینجا ختم شدن. به کسی که الان هستم. نمیدونم قراره اینجا چقدر از خودم بگم. از وقتی یادمه، با حرف زدن درباره ی خودم مشکل داشتم. برعکس، میتونم ساعت ها به حرف های دیگران درباره خودشون گوش کنم و بدون اینکه کار خاصی براشون انجام بدم، این احساس رو بهشون بدم که صداشون شنیده میشه و افکارشون درک میشه. من بهش میگم موهبت، چون هیچ چیز به اندازه ی اینکه قلب دیگران رو لمس کنم، من رو از لحاظ عاطفی ارضا نمیکنه. ش
فستیوال سراسری تئاتر کیشجشنواره سراسری نمایش زنده کوتاه کیش در آبان ماه ۱۳۹۷ با شیوه حمایت و ایجاد اثرها نمایشی کوتاه و ایده پرداز با انگیزه لینک هنرِ اجرا با صنعت توریسم و نام و نشان منتخب به نمایش های کافهای و ساحلی آغاز به فعالیت کرد .این فستیوال ی محیطی به کوشش “ تیم بازی زنده جزیره ” و با حمایت اداره حوزه آزاد کیش در عملکرد است به سهم خویش سالانه با ارتقاء مقداری و کیفیاش قدمی مفید در تبارک هنر نمایش
به منصه ظهور رسیدن آموزهها، انگیزه هر اندیشهای است، هیچ تفکری نیست که در آرزوی عینیتبخشی به بایدها و نبایدهای نهفته در خویش نباشد؛ هر مکتبی برای ظهور و بروز ایدئولوژیاش از ابزارهایی بهره میگیرد که در طول زمان دچار تغییر میشوند.
سهلالوصولترین ابزار برای تبلیغ اندیشهها، گفتار است و بهترین عرصه برای خودنمایی گفتارها ادبیات.
در هر دورهای طبع و سلیقه مردمان چیزی را طلب میکند و مزاج آنها خواستار اموری است که البته این تغییر
به منصه ظهور رسیدن آموزهها، انگیزه هر اندیشهای است، هیچ تفکری نیست که در آرزوی عینیتبخشی به بایدها و نبایدهای نهفته در خویش نباشد؛ هر مکتبی برای ظهور و بروز ایدئولوژیاش از ابزارهایی بهره میگیرد که در طول زمان دچار تغییر میشوند.
سهلالوصولترین ابزار برای تبلیغ اندیشهها، گفتار است و بهترین عرصه برای خودنمایی گفتارها ادبیات.
در هر دورهای طبع و سلیقه مردمان چیزی را طلب میکند و مزاج آنها خواستار اموری است که البته این تغییر
به منصه ظهور رسیدن آموزهها، انگیزه هر اندیشهای است، هیچ تفکری نیست که در آرزوی عینیتبخشی به بایدها و نبایدهای نهفته در خویش نباشد؛ هر مکتبی برای ظهور و بروز ایدئولوژیاش از ابزارهایی بهره میگیرد که در طول زمان دچار تغییر میشوند.
سهلالوصولترین ابزار برای تبلیغ اندیشهها، گفتار است و بهترین عرصه برای خودنمایی گفتارها ادبیات.
در هر دورهای طبع و سلیقه مردمان چیزی را طلب میکند و مزاج آنها خواستار اموری است که البته این تغییر
الف) بنده با حجاب اجباری مخالف هستم و حتی نسبت به خود مسئله حجاب هم مواضع گوناگونی دارم. اما متاسفانه میبینم خانم مسیح علینژاد حتی روی دختران مدرسه ای هم موثر بوده و باید گفت واقعا جای تاسف داره اینکه انسانی ندانسته رفتاری بکند و حالا تحت تاثیر جریانی و از روی عدم آگاهی عکس آن عمل را انجام دهد.از حجاب ندانسته به کشف حجاب ندانسته ! آن مسئله ای که مهم تر از آزادی باشد ؛ مسیر رسیدن به آن آزادیِ مد نظر هست.آزادی که از روی عدم شناخت و ناآگاهی و بزدل
یک آهنگ حماسی، از آن ها که بر تصویرهای فیلم های تاریخی طبل و بوق می زنند و دروغ ها را زورچپان می کنند در مغز ما، یکی از این آهنگ ها می گذارم و می روم سراغ ِ نوشتن یک داستان کوتاه که هزار تا پنج هزار کلمه پهنا و درازا و بلندا داشته باشد. ناسلامتی قرار است یک دروغ بزرگ و چاق در این سه هفته بزرگ کنم و بدهم دست هیئت ِ داوران ِ جشنواره ی فلان. اسم جشنواره را نمی برم، نیازی نیست .
یعنی گاهی به این فکر میکنم کار ِ هنر، اگر هنر باشد دروغ است. تعارف که ندارم
رنگ ها را خیلی دوست دارم. دوست دارم چیز های جدید، رنگ های جدید، دنیا های جدید، تند و تند، به زندگی ام، اضافه شوند.
دوست دارم زندگی ام رنگ به رنگ باشد. مثل یک منشور، زیر نور آفتاب زمان که می گیری اش، تمام آنچه که از رنگ در خَلق وجود دارد را، آشکار کند. هر رنگ ممکنی، هر رنگ موجودی.
دوست دارم زندگی ام، شلوغ باشد، پر از سر، صدا! پر از ماجرا، اتفاق، پر از اشک، لبخند، حسرت، پر از امید. پر از درام باشد زندگی ام.
برای همین هم، جلوی مغزم را اگر نگیرم، به خود
رنگ ها را خیلی دوست دارم. دوست دارم چیز های جدید، رنگ های جدید، دنیا های جدید، تند و تند، به زندگی ام، اضافه شوند.
دوست دارم زندگی ام رنگ به رنگ باشد. مثل یک منشور، زیر نور آفتاب زمان که می گیری اش، تمام آنچه که از رنگ در خَلق وجود دارد را، آشکار کند. هر رنگ ممکنی، هر رنگ موجودی.
دوست دارم زندگی ام، شلوغ باشد، پر از سر، صدا! پر از ماجرا، اتفاق، پر از اشک، لبخند، حسرت، پر از امید. پر از درام باشد زندگی ام.
برای همین هم، جلوی مغزم را اگر نگیرم، به خود
آتشی بر هنرِ آمیخته به هوای نفس
با اندک توجه درآیات الهی میتوان به این حقیقت دستیافت که هنر قداست
دارد، چراکه منشأ اولیه آن ذات اقدس پروردگار است و کسی هنرمند نامیده میشود که
قداست هنر را حفظ نماید.
شهید آوینی، شهید اهلقلم و هنرمند نامآشنای معاصر، به
واقع این اصل اساسی را دریافت و با آنکه هنرش سرودن شعر و نویسندگی بود اما در
برههای از زمان با درک قداست هنر، به محض اینکه احساس کرد ردپایی از هوای نفس در
هنرش به چشم میخورد، آن را
دیشب دوباره دنیایم را دیدم: طبق عادتش زیباتر شده بود. رایحهای نرم شد، و چون خورشید به باغِ زمختی از واژگانِ نپرداختهام تراوید. صداش چقدر دلنشین، سخن چه نامتناهی، هوا چقدر مناسب. و دل چقدر پر بود، چقدر تهی بود: از عشق، از فکر. آنوقت شهر-با اینهمه فریاد، با اینهمه جیغ- چو کودک آرامی مینمود که در آغوش پدر خفته باشد: بی هیچ جلب توجهی. بر روی چمن نشستیم که به آسمان نزدیکتر باشیم. سخن، خود، نسیم بود؛ سخن، خود، پرواز بود: نسیمی که نمیخواست
همیشه ی خدا ، بار ها و بارها تجربه اینو داشتم که سوء ظن هام اشتباه از کار در اومده . اما باز هم عبرت نمی گیرم و به همین منوال ادامه میدم . گاهی فکر می کنم در عنفوان جوانی پیر شدم و تغییر ناپذیر ...
۱- خواهر خانم با دوستان قدیمیش تو یه رستوران که از خونه دور بود برای افطار قرار گذاشته بود . بچه هاشو گذاشت خونه مامان و رفت . افطار کردیم و من با خودم فکر می کردم چرا دامادمون نمیاد اینجا ؟ چرا تنها مونده خونه ؟ چرا با ما سرسنگین شده ؟! دیر وقت شد . مامانم ه
1-یک دل سیر کافه نشینی بکنم و کافه کتاب بروم و به قدر توان و مکفی بستنی بخورم و نوشیدنی گاز دار سر بکشم.(البته حاصلش کتاب مزخرفی مثل کافه پیانو نشود)
1. هر سال اربعین کربلا باشم.
2-تا حدی که از سرم بیفتد فست فود بخورم، بهترین نوعش را پیدا کرده و با تمرکز بر سرطان به قصد کبد چرب ببلعم.
2. هیچ وقت از ولایت الله خارج نشم.
3-یک شهربازی خوب بروم که وسایلش آن قدر تکان داشته باشند که سلولهای خاکستری مغزم به خاطر خونریزی صورتی شوند، آن قدر هیجانات شدید باشد
پس از سالها لذت داستان خواندن و در آن زیستن را دوباره تجربه کردم. چیزی شبیه کودکیهایم. این یعنی در هر دو قدم از داستان از آقای نویسنده میپرسیدم که «تو آخر از کجا میدانی؟»، «اینکه خود منم!» و بعلاوه «چطور این چیزها را توانستی جوری بنویسی که انگار خود منم؟!».
«هویت» اولین کتابی است که از میلان کوندرا میخوانم. کتابهای معروف زیادی دارد و شاید بارها قبل از این اسم خودش و بار هستی را شنیدهباشم. اما خب، خوب یا بد، شهرت باعث نمیشود من بر تنب
بن دیویس، ترجمۀ حسام حسینزاده
مقدمۀ ترجمۀ فارسی
چند سالی از انتشار کتاب نهونیم تز دربارۀ هنر و طبقه[1] (2013) گذشته است و کمی بیش از آن (2009) از پخش متن حاضر در قالب جزوه در مقابل یک گالری هنری میگذرد. گذر زمان تا حدودی معنای این متن را برایم تغییر داده است. اکنون کمی روشنتر از گذشته میبینم که صورتبندیهایش چقدر خاص است و چگونه متأثر از زمان و مکانی بسیار محدود و تاریخی مشخص شکل گرفته است: سنت آوانگارد و بانفوذ اروپایی-امریکایی؛ اقتصاد س
هنرِ خوب نویسنده های خدا باور، این است که می توانند دنیایی از غصه و اندوه و غم را با دینامیت قلم، فرو بریزند و بر ویرانه هایش گل امید برافشانند و طرحی نو دراندازند. اما، هنرخوب ترِ نویسنده های خدا محور، این است که قادرند با گلواژه های رنگارنگ، باغ و بوستانی به وسعت کهکشان ها بیافرینند تا در سایه سار گل هایش، خلقی به راحتی بیاسایند. حُسنِ خداداد نویسنده ها هم، شاید این است که همیشه با کلمات حشر و نشر دارند و دنیای وسیع واژه ها را قلمروی سرزمی
هنرِ خوب نویسنده های خدا باور، این است که می توانند دنیایی از غصه و اندوه و غم را با دینامیت قلم، فرو بریزند و بر ویرانه هایش گل امید برافشانند و طرحی نو دراندازند. اما، هنرخوب ترِ نویسنده های خدا محور، این است که قادرند با گلواژه های رنگارنگ، باغ و بوستانی به وسعت کهکشان ها بیافرینند تا در سایه سار گل هایش، خلقی به راحتی بیاسایند. حُسنِ خداداد نویسنده ها هم، شاید این است که همیشه با کلمات حشر و نشر دارند و دنیای وسیع واژه ها را قلمروی سرزمی
نه نه. نمیخواهم راجع به این سیستم بلاگدهی صحبت کنم. بحث جدی است؛ بحث واقعا بر سرِ بیان است. بر سرِ اینکه چرا انسان فکر میکند باید خودش را توضیح دهد. از عینی ترین مسائل تا ذهنی ترین آنها را. چنانچه میبینیم امروزه بخاطر شبکه های مجازی اوضاع بیان بیداد میکند، اما من هرچه فکر میکنم هیچ نتوانستم تخیل کنم که زمانی انسانی بوده که هیچوقت احتیاجی به بازگو کردن خود پیدا نکرده باشد. اما آیا هر کس باید خودش را شبیه دیگران ابراز کند؟ آیا این یکی ا
ما در فضای هنر، در دانشگاه و حرفه و رسانه و... و در تنفس اینها با دو تعبیر روبهرو هستیم. «هنر» و طراحی.هنر (Art) و طراحی (Design) آن قدر کنار هم میآیند و نام دانشگاهها و مراکز آموزشی و بنیادهای فرهنگی را شکل میدهند، که گاهی جدایی ناپذیر میشوند و احتمالا خیلیها هم این دو را یکی میگیرند. برخی هم اصلا معانی دیگری با گفتن این کلمات منظور میکنند. مثلا خیلیها هنر را یک «ذوق» میبینند و طراحی را «ترسیم چیزی از جهان واقع» میفهمند.در و
+ این سیصدمین پستیه که دارم تو این وبلاگ میذارم. اما صد و هشتاد و دومین پستیه که منتشر شده و شما میبینین.
++ توی این دو روز اخیر، تایم زیادی رو توی مترو گذروندم. هوس کردم جورابای لنگه به لنگه ی هندونه ای بخرم اما خودم رو کنترل کردم. حقیقتا الان میفهمم که پول خرج کردن چقدر ساده س. تا به خودت میای میبینی ماهانه دریافتیت رو تموم کردی و داری به پس اندازهات دستبرد میزنی. باورش برام سخته اما هنوز بعد از سه ماه نتونستم دخل و خرجم رو کنترل کنم :|
+++ داشتم ا
دولتشاه در اثرِ شیوا و اغراقآمیز خود به نام تذکرةالشعراء نوشت : "از زمان آدم تا به امروز ، هیچ عصر ، دوران ، دوره یا لحظهای را نمیتوان نشان داد که مردم از چنین صلح و آرامشی برخوردار شده باشند ؛" و یک تاریخنگارِ تُرک نیز که در اغراق دستِ کمی از دولتشاه ندارد ، چنین میافزاید : "شاهرخ هیچگاه بهعمد مرتکب گناهی بزرگ نشد ."
هنرمندان ، موسیقیدانان ، نقاشان و خوشنویسان ایران به دربار شاهرخ رفتند . به تشویق و اغلب به سرپرستی شخص شاهرخ و پسرش ب
گزیده ایی از بیانات در دیدار رییس جمهور و اعضای هیئت دولت
در میدان نبرد و مبارزه آنچه بیش از همه به آن احتیاج دارید این است که روحیهی تحرّک، روحیهی پیشرفت، روحیهی مبارزهی با شرایط را در خودتان تقویت کنید؛ این شرط اول است. شجاعت ورود در میدان را به خودتان [بدهید]، عزم راسخ در این زمینه را داشته باشید. مشکل طبعاً پیش میآید. همواره در اجتماعات، در جوامع، در کشورها مشکل پیش میآید.در مواجههی با مشکل، دو جور آدم داریم: یک جور آدم هست که
مطالبِ زیر در واقع دو مطلب جداگانه اند. یکی در نشریه ی 35 میلی متری، مجله کانون فیلم و عکس دانشگاه شیراز، سال سوم، شماره ی پنجم، زمستان 96 و بهار 97، منتشر گردیده است. دیگری به قصدِ انتشار در نشریه ی کانون ادبی دانشگاه شیراز نوشه شده است.
آن که می پذیرد، نقاد است، و آن که نمی پذیرد محق است. و من در این میان گفته و رفته.
محمدرضا اصلانی
خواندنِ دگرخوانیِ سینمای مستند پس از هم نشینی و رویارویی با مولف طی سه روز و خاصه در دو جلسه ی 4 ساعته، آشنایی
ده قدم تا کسب مهارت گوش دادن فعال
گوش دادن فعال در کار و زندگی به معنای اشتباهات کمتر، بازدهی بیشتر و به هدر رفتن حداقل زمان است. پس از آنکه با معنی گوش دادن فعال و همچنین تفاوت گوش دادن و شنیدن به آشنایی نسبی دست یافتیم حال زمان آن رسیده است که به یادگیری این فرآیند بیشتر توجه کنیم.
آیا گوش دادن فعال را میتوان با سرعت یاد گرفت؟ جواب این سوال کاملا مشخص است و پاسخ آن ” خیر ” است. یادگیری هنرِ گوش دادن یک فرآیند طولانی بحساب می آید و به سادگی قاب
معرفی کتاب صید ماهی بزرگ
کتاب صید ماهی بزرگ با کلماتِ مراقبه، هوشیاری و خلاقیت که بر جلدش نوشته شده،
نظر هرکسی را جلب میکند. کتاب صید ماهی بزرگ به خصوص برای کسانی که در شروع کاری به
دنبال ایدههای ناب هستند، مفید است؛ ذهنشان را آرام، فعال، زنده و قوی مینماید و
برای به قلاب انداختن ایدههای بزرگ و خاص، آنها را به اعماقِ وجودشان میبرد، این کتاب هوشیاری و قدرتِ
ذهنتان را رشد میدهد تا بهترین ایدهها را شکار کنید. کتاب صید ماهی بزرگ
سلام
یکی از چیزایی که خیلی دوست دارم، نسبت دادن احساسات به فیزیکه.
چون فیزیک خودش به تنهایی فقط توصیفگر اتفاقاته و خیلی راجع به این که "خب که چی" بودن قضیه چیزی نمیگه.
برای همین مثلا نمیتونه خدا رو توصیف کنه و شروع آفرینش رو بیگ بنگ میدونه ولی چون هیچ وقت نمیتونه راجع به چرایی قضیه چیزی بگه، اون رو رندوم و بی دلیل میدونه.
پادکستی که برایان گرین، فیزیک دان، با Joe Rogan چند روز پیش داشت رو تو تلگرام گذاشتم. تو یه قسمتیش راجع به این که ریاضی قبل ا
فون تریه از آن معماهایی است که هر چه بیشتر سر در آن فرو می کنی کمتر سر از آن در می آوری. نوشتن درباره ی او قدم به قدم دشواری های خودش را دارد و قدمِ آخری در کار نیست! طرفه آن که حال با فیلمی طرفیم که فشرده ای از کلِ کارهای او را در خود دارد. همچنان پر از ارجاعاتِ گوناگون به ادبیات و موسیقی و نقاشی و سینماست و خودش در جایی میان همه ی این ها قرار دارد. ایده ها و علاقه های قابلِ پیگیری و همیشگی حالا صرفا در کنارِ هم نیستند بلکه در یکدیگر فرو رفته اند.
میشل فوکو، فیلسوف و مورخ فرانسوی، در کشور ما نامی آشناست. هم به واسطۀ سفرهایش به ایران و نوشتههایش دربارۀ انقلاب اسلامی و هم به دلیل در دسترس بودن بیشتر آثارش به زبان فارسی. فوکو فیلسوفی پیچیده و درخشان بود که بارها در افکار خودش بازاندیشی کرد و نوشتههایش تأثیری گسترده در شاخههای مختلف علوم انسانی گذاشت. از حقوق و جرمشناسی گرفته تا تاریخ، نظریۀ اجتماعی و روانشناسی. دبورا کوک در این یادداشت میکوشد تا تصویری جامع از کارنامۀ فوکو ار
درباره این سایت